زندگی نامه امام حسین (ع) امام حسین (ع) در سوم شعبان سال چهارم هجری در مدینه به دنیا آمد. رسول خدا (ع) نام این فرزند زهرا (ع) را “حسین” نهاد. وی مورد علاقه شدید پیامبر خدا (ع) بود و آن حضرت در باره او فرمود: “حسین منی و انا من حسین…” و در آغوش پیامبر بزرگ شد. هنگام رحلت رسول خدا، شش ساله بود. در دوران پدرش علی بن ابی طالب (ع) نیز از موقعیت والایی برخوردار بود. علم، بخشش، بزرگواری، فصاحت، شجاعت، تواضع، دستگیری از بینوایان، عفو و حلم و … از صفات برجسته این حجت الاهی بود. در دوران خلافت پدرش، در کنار آن حضرت بود و در سه جنگ “جمل”، “صفین” و “نهروان” شرکت داشت. پس از شهادت پدرش که امامت به حسن بن علی (ع) رسید، همچون سربازی مطیع همراه برادر رهبر و مولای خویش بود. پس از انعقاد پیمان صلح، با برادرش و بقیه اهل بیت (ع) به مدینه آمدند. با شهادت امام مجتبی (ع) در سال ۴۹ یا ۵۰ هجری، بار امامت به دوش سید الشهدا (ع) قرار گرفت. آن امام همام دارای شش پسر و چهار دختر بودند: علی اکبر، علی اوسط، علی اصغر، محمّد، عبداللّه و جعفر و به غیر از علی اوسط که منظور امام زین العابدین (ع) است، باقی در کربلا به درجه رفیع شهادت رسیدند و بعضی سه دختر گفته اند: زینب، سکینه و فاطمه (س) و این قول اصحّ است که زینب نام دو دختر به نام های صغرا و کبرا بوده است. امام حسین (ع) و معنای ثار الله در باره این موضوع نخست باید گفت: این لقب برای دو امام معصوم، امام علی (ع) و امام حسین (ع) وارد شده است. در زیارت امام حسین (ع) می­خوانیم: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ثَارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثَارِهِ»؛[۱] سلام بر تو اى خون خدا و فرزند خون خدا‏. در مورد معنای ثار الله دو احتمال وجود دارد: ۱٫ به معنای خونخواهی: درکتب لغت واژۀ «الثار» را به معنای «الطلب بالدم؛ یعنی خونخواهی» معنا کرده­اند. بر این اساس؛ «ثارالله» یعنی کسی که ولی دم و خونخواه او خدا است. لازم است بدانیم که ندای خونخواهی حسین (ع)؛ یعنی شعار «یا لثارات الحسین»، شعار قیام توابین و نیز قیام مختار، بوده است،[۲] و همچنین شعار فرشتگانی است که کنار قبر او تا ظهور امام زمان (عج) می­مانند،‏[۳] و نیز شعار حضرت مهدی (عج) در هنگام قیام[۴] و شعار یاوران شهادت طلب او است.[۵] معنایی که از واژۀ «ثارالله» بیان گردید، مورد پذیرش گروه زیادی از دانشمندان اسلامی قرار گرفته است[۶]؛ بر طبق این معنا «ثاراللَّه» يعنى اى كسى كه خونبهاى تو متعلق به خدا است و او خونبهاى تو را می­گيرد؛ زیرا تو متعلق به يك خانواده نيستى كه خونبهاى تو را رئيس خانواده بگيرد، و نيز متعلق به يك قبيله نيستى كه خونبهاى ترا رئيس قبيله بگيرد، تو متعلق به جهان انسانيت و بشريت هستی، تو متعلق به عالم هستى و ذات پاك خدايى، بنا بر اين خونبهاى تو را او بايد بگيرد، و همچنين تو فرزند على بن ابى طالب هستى كه شهيد راه خدا بود و خونبهاى او را نيز خدا بايد بگيرد. ۲٫ به معنای خون خدا: از کلام علامۀ مجلسی (ره) استفاده می­شود که «الثأر» به معنای خون و خونخواهی آمده است[۷]؛ و آنچه گفتۀ ایشان را تأئید می­کند معنایی است که کتاب لسان العرب از واژۀ «الثار» ارائه کرده است. این کتاب لغت می­گوید: «الثَّأْرُ الطَّلَبُ بالدَّمِ، و قيل: الدم نفسه»؛ یعنی واژۀ «الثار» به معنای طلب کردن خون است و گفته شده که به معنای خود خون نیز آمده است.[۸] پس می­توان گفت که حسین (ع) خون خدا است، اما آیا براستی می­توان این معنا را پذیرفت و آیا خدا جسم است که خون داشته باشد و آیا اصولاً چنین تصوری از خدا می­تواند صحیح باشد؟! در پاسخ باید گفت: واژه­هایی؛ مانند یدالله و… که در فرهنگ اسلامی بکار برده می­شود، یک تعبیر کنایی یا مجازی تلقی می­شود[۹]؛ مثلا آن­گاه که گفته می­شود علی (ع) یدالله است، منظور این نیست که خدا جسم است و مانند انسان دستی دارد و دست او حضرت علی (ع) است، بلکه مقصود آن است که علی (ع) مظهر قدرت الاهی است. بر این اساس؛ مصحح اطلاق لقب «ثارالله» بر امام حسین (ع)، می­تواند یکی از احتمالات زیر باشد: ۱٫ اضافۀ «ثار» به «الله» اضافۀ تشریفیه است؛ یعنی این خون به الله که شریف­ترینِ موجودات است، اضافه شده تا کسب شرافت کند و دانسته شود که این خون، خون شریفی است؛ زیرا برای خدا ریخته شده و از این رو به خدا تعلق دارد، همان گونه که در «هذِهِ ناقَةُ اللَّه»[۱۰] ناقه به الله یا در «بیت الله» و «عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّم‏»[۱۱]، بیت به الله و ضمیر خطاب، برای کسب شرافت، اضافه گردیده است.[۱۲] ۲٫ انسان کاملی که در مدراج کمال به مقام قرب فرائض[۱۳] راه یافته، «یدالله» و «لسان الله» و «ثارالله» می­شود؛ یعنی دست خدا می­شود که اگر خدا بخواهد کاری را انجام دهد با دست او انجام می­دهد. زبان الاهی می­گردد که اگر خدا بخواهد سخن بگوید با زبان او سخن می­گوید، و خون خدا می­شود که اگر خدا بخواهد به خود و مکتب خود در جامعه حیات ببخشد از خون او استفاده می­کند. امام علی (ع) و امام­حسین ­(ع) «ثارالله» هستند؛ زیرا خونی که از آن دو امام ­(ع) بر زمین ریخته شد موجب گردید تا حیات تازه­ای به کالبد دین دمیده شود. به هر حال در متون دینی ما، لقب «ثارالله» برای امام­حسین ­(ع) بکار برده شده است. ما معتقدیم که معنای اول اگرچه معنای درستی است، اما معنای دوم نیز می­تواند معنای صحیح لقب «ثارالله» باشد و برای اهلش که به عمق این معنا راه یافته­اند، از جهاتی در اولویت قرار داشته باشد. در این نگاه، آن امام بزرگوار (ع) خون خدا است از آن جهت که خونش حیات تازه­ای به کالبد دین دمیده و باعث شده که نام خدا زنده گردد. خدایی که می رفت کم کم از یادها و خاطره­ها محو شود و عبادتش تبدیل به عادت. از این جهت گفته می­شود که، اسلام نبوی الحدوث و حسینی البقاء است، و بدیهی است که انسان زنده برای بقایش نیاز به خون دارد و جاری بودن خون در رگ­ها، نماد و سنبل زنده بودن است و آن­گاه که خون از جریان و حرکت باز ایستد، مرگ شخص فرا می­رسد. دقیقاً برای بقای پیکر اسلام نیز باید خونی در رگ­های آن جاری باشد و بر این اساس اگر روزی این خون از آن کالبد جدا شود مرگ آن، حتمی و قطعی است و بعد از آن، آنچه که می­ماند تنها جسمی است بی­روح و بی­جان.[۱۴] امام حسین چراغ هدایت و کشتی نجات در منابع روایی آمده است که: إِنَّهُ لَمَكْتُوبٌ عَلَى يَمِينِ عَرْشِ اللَّهِ مِصْبَاحٌ هَادٍ وَ سَفِينَةُ نَجَاة؛ در طرف راست عرش نوشته شده است: حسين چراغ هدايت و كشتى نجات است.[۱۵] بر این اساس جا دارد که پرسیده شود؛ چرا از بین ائمۀ هدی تنها امام­ حسین(ع) از این لقب برخوردار شدند؟ در پاسخ باید گفت: اگرچه ائمه(ع) نور واحد هستند و همگی چراغ هدایت به حساب می آیند، اما شرائط زمانه باعث می­گردید تا جنبه­ای از شخصیت آنان تجلی پیدا کند و به فعلیت برسد و در نتیجه مظهر یک اسم از اسمای الهی گردند. با توجه به دو مثال می توان مطلب گفته شده را توضیح داد: مثال اول: از بین ائمه (ع) تنها امام پنجم (ع) به شکافندۀ علم (باقر) ملقب است، با اینکه همۀ امامان معصوم از علم لدنی برخوردار بودند و این نیست، مگر اینکه در زمان و شرایطی که امام پنجم(ع) زندگی می­کرده است، از سویی نحله­ها و افکار جدیدی، بروز کرده و از سویی دیگر؛ دولت بنی­امیه به ضعف گرائیده بود. در این فضا و بستر فراهم شده، ضروری بود که اصول مکتب تشیع تبیین گردد. این جا بود که آن امام همام حوزۀ درسی را راه‌اندازی کرد و ره­آورد چنین حوزه­ای که در زمان امام صادق(ع) به شکوفایی کامل رسید، تبیین دقیق مکتب اهل بیت و تربیت شاگردان زیادی بود که در دورترین مناطق جهان اسلام به تبلیغ مکتب تشیع روی آوردند. نمود این نقش در امام پنجم باعث گردید تا لقب باقر (شکافندۀ علم) برای آن امام به کار گرفته شود و این نه به معنای آن است که امامان دیگر، عالم نبوده­اند، بلکه تنها گویای نقش ویژۀ علم امام باقر(ع) در ترسیم خطوط و شاخصه­های مکتب اهل بیت است. مثال دوم: از بین امامان معصوم تنها امام علی(ع) و امام حسین(ع) از لقب ثارالله (خون خدا یا کسی که ولی دم او خدا است) برخوردارند با اینکه همۀ آنان به مرگ طبیعی از دنیا نرفته­اند و شهادت در راه خدا نصیب آنان شده است. دلیل این امر آن است که از بین امامان تنها خون آن دو امام بر زمین ریخته شد و در آن شرایط، این نحوۀ از شهادت، بیشترین نقش و تأثیر را در حیات بخشی به اسلام داشته است و این در حالی است که ویژگی یاد شده در امامان دیگر بروز نکرده است. به عبارت دیگر؛ با این که همۀ امامان جلوۀ كاملى از صفات و اسمای الهى بوده­‏اند، شرایط خاص و ویژگی های زمانه، باعث می‌گردید که جنبه­ای از شخصیت آنها تجلی پیدا کند و به فعلیت برسد و آنان مظهر یک اسم از اسمای الهی گردند و در هر زمان، یک بُعد از ابعاد وجودی آنان ظهور، بروز و جلوۀ خاصى داشته‏ باشد. اما چرا لقب چراغ هدایت و کشتی نجات به طور اخص برای امام حسین (ع) تأکید شده است، با این که طبق حدیث سفینه همه اهل بیت کشتی نجات اند “مثل اهل بیتی فیکم کسفینة نوح”، در جواب باید گفت: موقعیت و شرایط امام حسین(ع) یک شرایط ویژه بود. در آن شرایط بنی امیه توانسته بود با تبلیغات مسموم چهرۀ اسلام را واژگون و مسخ نماید. روشن است که چنین اسلامی نمی توانست هدایت گر انسانها باشد، اسلامی که اجازه می داد خلیفۀ آن یک انسان شراب خوار و قمار باز و… باشد، اسلامی که تبعیض نژادی و طبقاتی را می پذیرفت، اسلامی که سردمدارانش در حالت مستی بر نماز جماعت حاضر می شدند. امام آن­گاه كه از هدف قيام خود سخن مى‏گويد، مى‏فرمايد: «انى لم اخرج اشراً و لابطراً و لامفسداً و لاظالماً بل خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى»؛ من نه براى راحت‏طلبى و وانهادن مسئوليت، به راه افتاده‏ام و نه براى خوش‌گذرانى و بيهودگى؛ نه انگيزه‏ام ستم كارى و بي‌دادگرى است و نه تبهكارى، بلكه مى‏خواهم امت جدم را اصلاح كنم‏.[۱۶] آن حضرت – بعد از ترسيم وضعيت اجتماعى زمانۀ خود- مى‏فرمايد: «مگر نمى‏بينيد كه حق و عدالت اجرا نمى‏شود و مردم دست از باطل نمى‏كشند؟! در چنين محيط فاسد و آلوده‏اى هر فرد با ايمانى آرزومند مرگ و ملاقات پروردگار است».[۱۷] یا آن گاه که از زمامداری یزید با خبر شد، فرمود: «وعلى الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد».[۱۸] امام در چنین شرایطی توانست هم اسلام را از نابودی نجات بخشد و هم تمام ابعاد اسلام واقعی را در عمل برای جهانیان ترسیم نماید و به نمایش بگذارد و در واقع راه نجات و هدایت را برای انسانها تجسم نماید؛ از این جهت؛ در حادثۀ کربلا و به ویژه روز عاشورا ما شاهد بروز و ظهور همۀ فضائل و خوبی­ها از وجود مقدس امام حسین(ع) و یارانش هستیم، و می توانیم این ادعا را داشته باشیم که تمام ابعاد اسلام توسط ایشان با رنگ خون در زمین کربلا این تابلوی همیشه زنده تاریخ، نقاشی شده است، در حالی­که برای امامان دیگر این شرایط فراهم نشد که همۀ ویژگی­ها و فضائل خود را در معرض دید حقیقت جویان قرار دهند و تمام ابعاد هدایتی اسلام را به نمایش بگذارند و این البته به مقتضای وظیفه­ای بود که برعهدۀ آنان بود که هر شرایط خاص، رفتار خاصی را هم می­طلبید و آنان موظف بودند الگوی رفتاری مناسب همان شرایط را به بشریت ارائه دهند؛ یعنی این محدودیت از سوی شرایط بوده است که رفتار الگویی محدودی را اقتضا می­کرد. به جهت همین جامعیتی که واقعۀ عاشورا از آن برخوردار است این حادثه و خود امام حسین (ع) چراغی شدند که با نگاه به این چراغ کسی گمراه نمی شود و در دریای طوفانی غرق نخواهد شد. به عبارت دیگر؛ آن امام چراغ هدايت است براى آنهايى كه در ظلمات جهل گرفتار آمدند و كشتى نجات است براى آنهايى كه در گرداب دنيا دست و پا مى‏زنند. لذا در زيارت اربعين امام حسين(ع) مى‏خوانيم: «وبذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة و قد توازر عليه من غرّته الدنيا…»؛ خون پاكش را در راه تو به خاك ريخت تا بندگانت را از جهالت و سرگردانى گمراهى نجات بخشد، در حالى كه دنيا طلبان (كسانى كه دنيا فريبشان داده بود) بر عليه او يك دست شده بودند.[۱۹] برای آگاهی بیشتر، نک: ترخان، قاسم، نگرشی عرفانی، فلسفی و کلامی به: شخصیت و قیام امام حسین (ع)، انتشارات چلچراغ، ۱۳۸۸ ه ش. نمایه مرتبط: امام حسین (ع) و معنای ثار الله، ۷۱۲۴ (سایت اسلام کوئست: ۷۲۵۸). امام حسن و امام حسین (ع) سید جوانان بهشت اولیای الاهی که امام حسن(ع) و امام حسین(ع) از برجستگان آنان می باشند، همگی از شرافت خاصی نسبت به دیگر بهشتیان برخوردارند و بدین اعتبار می توان تمام آنان را سید و بزرگ بهشتیان دانست، اما گاهی ویژگی هایی در برخی از این مقربان درگاه الاهی وجود دارد که جنبه ای خاص از سیادت آنان را برجسته می سازد. اگر به فاطمه زهرا(س) “سیدة نساء اهل الجنة” گفته می شود و اگر امام چهارم(ع) با لقب “سید العابدین” و “سید الساجدین” شناخته می شود، این بدان معنا نیست که فاطمه(ع) بر مردان و امام سجاد بر غیر عابدان و ساجدان سیادتی ندارند، بلکه به دلیل ویژگی زن بودن حضرت زهرا(س) و دل مشغولی امام چهارم(ع) به عبادت و سجده در زمانی که دشمن، او را از دیگر فعالیت های اجتماعی محروم کرده بود، آنان مستحق داشتن چنین القابی شدند. بر این اساس، نمی توان این پرسش را مطرح کرد که آیا تنها امام سجاد(ع) است که به دلیل داشتن چنین القابی، بر تمام ساجدان و عابدان، سیادت و سروری دارد و حتی اجدادش رسول الله(ص) و امیر المؤمنین(ع) نیز از داشتن چنین سیادتی محروم می باشند؟! سیادت و برتری حسنین(ع) نسبت به جوانان اهل بهشت نیز از این دیدگاه توجیه پذیر است؛ چون این بزرگواران در اوائل ظهور اسلام متولد شده و نوجوانی و جوانی آنها مصادف با جوانی اسلام بوده و در میان مسلمانان چه در زمان پیامبر(ص) و چه بعد از آن، هیچ کودک، جوان و نوجوانی به اندازۀ آنها از احترام برخوردار نبوده و تقوا و شخصیت آنان قابل مقایسه با دیگر جوانان نبود، چنین لقب شایسته ای بر آنان نهاده شد و گرنه، آنان هم سرور جوانان بهشتی اند و هم سرور بزرگسالان و پیرانشان. در راستای آنچه بیان شد، توجهتان را به دو روایت ذیل جلب می کنیم: ۱٫ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ )ع(: “زُورُوا قَبْرَ الْحُسَيْنِ )ع( وَ لَا تَجْفُوهُ فَإِنَّهُ سَيِّدُ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ مِنَ الْخَلْقِ وَ سَيِّدُ شَبَابِ الشُّهَدَاء”.[۲۰] امام صادق (ع) فرمودند: به زیارت قبر حسین(ع) بشتابید و در حق او جفا نکنید زیرا او سید جوانان بهشتی تمام جهانیان است و او سید شهیدان جوان است. اگر در روایت فوق دقت فرمایید، علاوه بر سید شهیدان (سید الشهداء) که لقب مشهور امام حسین(ع) می باشد و با اینکه حضرتش هنگام شهادت در سن میانسالی بودند، لقب دیگری با عنوان “سید شهیدان جوان” نیز برای ایشان به کار گرفته شده است که شاید اشاره به فضیلت شهیدان جوان داشته باشد که این امام بزرگوار، عنایت ویژه ای نسبت به آنان دارد. ۲٫ عن علي )ع( قال: قال رسول الله )ص( : “أتاني ملك فقال: يا محمد إن الله تعالى يقول لك إني قد أمرت شجرة طوبى أن تحمل الدر و الياقوت و المرجان و أن تنثره على من قضى عقد نكاح فاطمة من الملائكة و الحور العين و قد سر بذلك سائر أهل السماوات و إنه سيولد بينهما ولدان سيدان في الدنيا و سيسودان على كهول أهل الجنة و شبابها و قد تزين أهل الجنة لذلك فاقرر عينا يا محمد فإنك سيد الأولين و الآخرين”‏.[۲۱] امام علی(ع) به نقل از پیامبر خدا(ص) فرمودند که فرشته ای نزدم آمده و عرضه داشت که ای محمد! …..و آن دو فرزند (حسنین ع) در دنیا دو بزرگوارند و به زودی سرور جوانان و پیران بهشت خواهند شد و … . در این روایت، هم اشاره به جوانان بهشتی شده و هم پیران آن، اما با توجه به اصل پذیرفته شده ای که در بهشت، پیر و کهنسالی وجود ندارد، در یک جمع بندی باید گفت که این دو نوادۀ پیامبر(ص) بر تمام بهشتیان سروری دارند، اما این سیادت و برتری در مورد آن دسته از بهشتیانی که هنگام جوانی به شهادت رسیده و یا وفات کرده اند، نمود و جلوۀ بیشتری خواهد داشت. چنین بیانی، منافات با جوان بودن تمام بهشتیان ندارد و منظور از پیران اهل جنت پیرانی هستند که در دنیا در سن پیری وفات یافته یا به شهادت رسیده اند. پرسش دیگری که در این زمینه شاید به ذهن برسد آن است که با توجه به این حدیث، آیا حسنین(ع) بر پیامبران و امامان دیگر نیز سروری و سیادت دارند که پاسخ آن را در این نکته می توان خلاصه کرد که هر سخنی را می توان دارای استثنائاتی دانست که گاه این استثنائات در داخل همان سخن بیان می شوند و گاه به دلیل وضوح و روشنی، نیازی به بیان آن نبوده و مخاطبان باید با توجه به قرائن و شواهد، متوجه آن شوند. بر این اساس، آنچه مطمئنا از این روایت برداشت می شود، سروری این دو امام بر عموم بهشتیان است و نه افرادی چون پیامبر(ص)، امیر المؤمنین(ع)، فاطمه زهرا(س) و … در این راستا، به روایت ذیل که در موردی مشابه بیان شده توجه فرمایید: مردی خدمت امام صادق(ع) عرضه داشت که آیا پیامبر(ص) در مورد ابوذر بیان نفرمود که او راست گوترین مردم است. امام فرمود: بلی! آن مرد گفت پس پیامبر خدا(ص) و امیر المؤمنین(ع) کجا هستند؟! امام حسن(ع) و امام حسین(ع) کجا هستند؟!(آیا ابوذر راست گوتر از آنهاست؟) امام بعد از بیان سخنانی فرمودند که ما اهل بیت در این مقایسه جایی نداریم.[۲۲] یعنی با توجه به قرائن و شواهد به خوبی می توان دریافت که راست گویی ابوذر با عموم مردم مقایسه شده و نه با اهل بیت (ع)، گرچه در داخل متن روایت، چنین تفکیکی وجود ندارد. ازدواج امام حسین (ع) و خانم شهربانو در بارۀ ازدواج امام حسین(ع) با دختر یزدگرد سوم (شهربانو) در میان مورخین و محدثین چند قول وجود دارد: ۱٫ شیخ صدوق (ره) درباره مادر حضرت امام زین العابدین(ع) این حدیث را آورده است که سهل بن قاسم نوشجانی می گوید: امام رضا(ع) در خراسان به من فرمود: بین ما و شما خویشاوندی هست. گفتم: این خویشاوندی چیست؟ فرمود: هنگامی که عبدالله بن عامر بن کریز خراسان را فتح کرد دو دختر از دختران یزدگرد پادشاه ایران را پیدا کرد و آنان را نزد عثمان بن عفان فرستاد. عثمان بن عفان یکی از آن دو را به امام حسن و یکی را به امام حسین(ع) بخشید. این دو دختر پس از زایمان، وفات کردند. همسر امام حسین(ع) امام سجاد را به دنیا آورد. پس از درگذشت همسر امام حسین، یکی از کنیزان امام حسین(ع)، امام سجاد را سرپرستی کرد.”[۲۳] بر اساس این روایت دختر یزدگرد، در زمان عثمان به مدینه برده شده نه در زمان عمر بن خطاب. شیخ عباس قمی در بارۀ این روایت می گوید: این حدیث مخالف آن حدیث هایی است که آوردن دختر یزدگرد را به زمان عمر بن خطاب نسبت می دهند و آن حدیث ها اشهر و اقوی است.[۲۴] ۲٫ کلینی (ره) در هویت مادر امام سجاد (ع) این حدیث را ذکر کرده است: ” چون دختر یزدگرد را نزد عمر آوردند، دوشیزگان مدینه براى تماشاى او سر مى‏کشیدند و چون وارد مسجد شد، مسجد از پرتوش درخشان گشت. عمر به او نگریست، دختر رخسار خود را پوشید و گفت: “اف بیروج بادا هرمز” (واى، روزگار هرمز سیاه شود)! عمر گفت: این دختر مرا ناسزا مى‏گوید و بدو متوجه شد! امیرالمؤمنین(ع) به عمر فرمود: تو این حق را ندارى که به او آسیبی برسانی، به او اختیار ده که خودش مردى از مسلمانان را انتخاب کند و در سهم غنیمتش حساب کن. عمر به او اختیار داد. دختر آمد و دست خود را روى سر حسین(ع) گذاشت. على(ع) به او فرمود: نام تو چیست؟ گفت: جهان شاه. حضرت فرمود: بلکه شهربانویه. سپس به حسین(ع) فرمود: اى اباعبدالله! از این دختر بهترین شخص روى زمین براى تو متولد مى‏شود و على بن حسین (ع) از او متولد گشت. آن حضرت را ابن الخیرتین (پسر دو برگزیده) مى‏گفتند؛ زیرا برگزیده خدا از عرب «هاشم» بود و از عجم «فارس»”[۲۵]. این روایت از نظر سند و متن مورد نقد تعدادی از محققین قرار گرفته است؛ مثلا گفته شده است: در سند آن شخصی به نام “عمرو بن شمر” است که از نظر علماء علم رجال ضعیف بوده و قابل اعتماد نیست.[۲۶] از جهت متن نیز اشکالات متعددی شده است مثلا: الف. اسارت دخترى از یزدگرد، به شدّت محل تردید است. ب. ازدواج امام حسین(ع) با چنین دختری در این زمان مورد تردید است؛ زیرا طبق روایت اول اسارت این دختر در فتح خراسان یعنی در سال ۲۲ هجری و در زمان عثمان بوده در حالی که روایت دوم می گوید در زمان عمر بوده که اگر این ملاک باشد، امام در سالی که فتح ایران اتفاق افتاده ، بین ۱۰ و ۱۱ سال داشته است؛ زیرا فتح ایران در سال دوم خلافت عمر بوده بنابراین استبعاد دارد که امام در این سن زن گرفته باشد. ج. درباره نَسَب مادر امام سجاد(ع) نیز منابع متقدم تاریخى و روایى دچار اختلاف گشته‏اند. برخى مانند یعقوبى (متوفى ۲۸۴ ق)[۲۷] ، محمد بن حسن قمی[۲۸] ، کلینى (متوفى ۳۲۹ ق)[۲۹] ، محمد بن حسن صفار قمى (متوفى ۲۹۰ ق) علامه مجلسی[۳۰] ، شیخ صدوق (متوفى ۳۸۱ ق)[۳۱] و شیخ مفید (متوفى ۴۱۳ ق)[۳۲] او را دختر یزدگرد دانسته‏اند، هر چند در نام او اتفاق نظر ندارند. در مقابل این قول، برخى از منابع متقدم و متأخر دیدگاه‏هاى دیگرى مانند سیستانى ، سِندى ، و یا کابلى بودن او را متذکر شده و بسیارى از منابع بدون ذکر محل اسارت او، تنها با عنوان «امّ ولد» (کنیز صاحب فرزند) از او یاد کرده‏اند.[۳۳] برخى نام‏هاى بزرگان ایرانى هم چون سبحان، سنجان، نوشجان و شیرویه را به عنوان پدر او ذکر کرده‏اند. براى نقد و بررسى این روایات نمى‏توانیم به بحث‏هاى سندى این گزارش‏ها تکیه کنیم؛ زیرا هیچ‏یک از اقوال داراى سند مستحکمى نیست. علاوه بر آن که بیشتر کتاب‏هاى تاریخى همانند تاریخ یعقوبى، مطالب خود را بدون ذکر اسناد نقل مى‏کنند. بنابراین باید فقط از راه محتوا به بررسى آن ها پرداخت که در این راستا اشکالات زیر خود را نشان مى‏دهد: ۱٫ مهم‏ترین اشکال اختلاف این گزارش‏ها در ذکر نام او و پدرش است که منابع مختلف اسامى گوناگونى همانند شهربانو، سلاخه، غزاله براى او نقل کرده‏اند. ۲٫ اختلاف این گزارش‏ها در زمان اسارت او نیز یکى دیگر از اشکالات است که برخى آن را در زمان عمر، برخى دیگر در زمان عثمان و برخى مانند شیخ مفید آن را در زمان خلافت حضرت على(ع) دانسته‏اند.[۳۴] ۳٫ اصولاً کتاب هایى مانند تاریخ طبرى و الکامل ابن اثیر که به صورت سال‏شمار جنگ‏هاى مسلمانان با ایرانیان را تعقیب کرده و مسیر فرار یزدگرد را به شهرهاى مختلف ایران نشان داده‏اند، در هیچ موردى به ذکر اسارت فرزندان او نمى‏پردازند؛ با آن که این مسأله، بسیار مهم‏تر از حوادث جزئى است که به آن ها اشاره شده است. ۴٫ برخى از نویسندگان متقدم همانند مسعودى، هنگام ذکر فرزندان یزدگرد سوم، دخترانى با نام‏هاى ادرک، شاهین و مردآوند براى او ذکر مى‏کنند که اولاً با هیچ‏یک از نام‏هایى که براى مادر امام سجاد(ع) گفته شده، هماهنگى ندارد و ثانیاً خبرى از اسارت آن ها در تمام نوشته‏هاى خود به میان نمى‏آورد.[۳۵] به هرحال با مجموعۀ این قرینه‏ها و دیدگاه‏هاى دیگری که درباره مادر آن حضرت(ع) وجود دارد و همچنین با توجه به این نکته که تا قبل از اواخر قرن سوم بیشتر ناقلان، او را از کنیزان سِند یا کابل مى‏دانستند[۳۶]، نمی توان به یک اظهار نظر قطعی در باره مادر امام سجاد(ع) دست یافت.[۳۷] ازدواج امام حسین (ع) با ارینب و تأثیر آن در واقعۀ کربلا آنچه در بعضی از کتاب های تاریخی در باره این قضیه آمده است، این است که در زمان خلافت معاویه، زن مؤمنی به نام «ارینب» دختر اسحاق زندگی می کرد که در زیبایی و ادب و کمالات، شهرتی درخور داشت. یزید که در این زمان ولیعهد بود شیفته و عاشق او بود، اما قبل از این که در جهت ازدواج با وی اقدامی انجام دهد، «ارینب» با پسر عموی خود «عبدالله بن سلام» که از شخصیت‌های معروف بود، ازدواج کرده و در عراق با همسر خود در کمال آسایش و راحتی زندگی می کردند. معاویه از عشق و دلباختگی یزید آگاه شد و قول داد که او را به مقصود برساند. در این زمان عبدالله از سوی معاویه در عراق مسئولیتی داشت. معاویه او را از عراق به شام احضار کرد و توسط ابوهریره و ابودرداء به وی پیغام داد که دوست دارد دختر خود را به ازدواج تو درآورد؛ ‌زیرا تو شایستگی داری که داماد خلیفه باشی. عبدالله این پیشنهاد را پذیرفت، ابوهریره و ابودرداء جریان را به معاویه گزارش کردند. معاویه پیش از این، به دختر خود گفته بود که اگر آن دو نزد تو آمدند که تو را برای عبدالله خواستگاری نمایند، موافقت کن!‌ ولی به آنان بگو:”در صورتی موافقت می‌کنم که عبدالله، همسر خود را طلاق دهد.” عبدالله فریب معاویه را خورده و همسر خود را طلاق داد و از معاویه درخواست کرد به وعده خود وفا کند. معاویه پاسخ داد: اگر دخترم رضایت دهد، می‌پذیرم. آن دو نزد دختر معاویه رفتند و جریان طلاق «ارینب» را به او گفتند. دختر معاویه پاسخ داد: باید درباره این موضوع اندیشه و مشورت نمایم. مدتی گذشت تا عِدّه «ارینب» سپری شد. مجدداً آن دو نزد دختر معاویه رفتند اما او پاسخ منفی داد و گفت: این ازدواج به مصلحت من نمی‌باشد!! سپس معاویه، ابودرداء را به عراق فرستاد تا «ارینب» را برای یزید خواستگاری نماید. چون وی وارد عراق (کوفه) شد، فهمید که امام حسین (ع) هم در عراق است. تصمیم گرفت در آغاز خدمت امام برسد و بعد مأموریت خود را انجام دهد. چون خدمت امام رسید، حضرت فرمود: برای چه به عراق آمده‌ای؟ ابودرداء موضوع را به امام گفت، امام فرمود: من هم تصمیم داشتم کسی را نزد «ارینب» برای خواستگاری بفرستم. اکنون که نزد او می‌روی، پیام مرا نیز به او برسان. ابودرداء چون نزد ارینب رفت او را برای امام و یزید خواستگاری نمود. «ارینب» با وی مشورت کرد که کدام خواستگار بهتر است، ابودرداء پاسخ داد: امام برای همسری با تو شایسته‌تر است. امام با همان مهریه‌ای که بنا بود یزید بدهد، «ارینب» را به عقد خود درآورد. عبدالله همسر سابق ارینب که در شام بود، مورد بی مهری معاویه واقع شد و حقوق او را قطع کرد. عبدالله برای گرفتن اموالی که نزد همسر خود به امانت گذاشته بود،‌ رهسپار عراق شد و به خدمت امام حسین (ع)رسید و موضوع پس گرفتن امانت خود را با حضرت مطرح کرد. آن گاه برای گرفتن اموال خود نزد همسر سابقش رفت و اموال خود را دریافت کرد. آن دو چون به یاد گذشته افتادند، متأثر شدند و هر دو به گریه افتادند. امام با دیدن آن صحنه نسبت به آن دو ترحم کرد و فرمود: “باش که او را سه طلاقه کردم. خدایا! آگاهی که او را به جهت مال و زیبایی، به عقد خود درنیاوردم، بلکه به جهت این که او را برای شوهرش نگه دارم، با او ازدواج کردم.” سپس دستور داد تمام مهریه او را بدهند. آن دو خواستند به عنوان تشکر اموالی را به امام بدهند، که حضرت نپذیرفت و فرمود: پاداشی که امید است به من داده شود، بهتر از اموال است، سپس آن دو دوباره با یکدیگر زندگی کردند.[۳۸] اشکالاتی در این داستان وجود دارد که دلیل کذب و دروغ بودن آن است. بعضی از این اشکالات عبارت اند از: ۱٫ روایت فوق مرسل است و هیچ‌گونه سندی برای آن ذكر نشده تا بتوان آن را مورد بررسی قرار داد؛ زیرا ابن قتیبه (نویسنده کتاب الامامة و السیاسة) از مؤلفان قرن سوم هجری است که به سال ۲۱۳هـ ق در کوفه متولد شد و امام حسین (ع) در سال ۶۱ هـ .ق در کربلا به شهادت رسید. بنابراین، ابن قتیبه ۱۵۲ سال بعد از شهادت امام حسین به دنیا آمد و در زمان وقوع این داستان هنوز به دنیا نیامده و هم عصر این ماجرا نبوده است. براین اساس باید داستان را از کسی یا کسانی نقل کند که اسمی از آنها نبرده است تا ما بتوانیم سلسلۀ راویان را بررسی کنیم. چه بسا فرد دروغ گویی این ماجرا را جعل و به او گفته باشد. ۲٫ ابودرداء که در این داستان به عنوان واسطه بین معاویه و عبدالله بن سلام و ارینب از او نام برده شده است، بنا به نظر معروف در زمان حکومت عثمان از دنیا رفته است. (بسیاری از مورخان سال مرگ او را ۳۹ یا ۳۸ هجری ذکر کرده اند).[۳۹] بنابراین، او چگونه می تواند در این ماجرا که در اواخر حکمرانی معاویه و در زمان ولایت عهدی یزید روی داده است حضور داشته باشد؟ ۳٫ از این داستان در اسناد دسته اول و مشهور هیچ خبری نیست. مشهورترین کتابی که این داستان را ذکر کرده است کتاب “الامامة و السیاسة” است که برخی در این که نویسنده آن “ابن قتیبه” باشد شک دارند.[۴۰] ۴٫ هیچ سند معتبری به آمدن امام حسین (ع) به عراق پس از شهادت حضرت علی (ع) و رفتن به مدینه اشاره ندارد، مگر در حماسۀ عاشورا. در حالی که روایت فوق ماجرای ارینب را پیش از آن می داند. ۵٫ در این داستان آمده است که امام (ع)، ارینب را در یک مجلس سه طلاقه کرد، در حالی که یک طلاق در این قضیه کافی است، چه نیازی به سه طلاقه کردن، در یک مجلس است. علاوه این که در شریعت ما سه طلاق در یک مجلس، یک طلاق به حساب می آید.[۴۱] ۶٫ یكی از شرائط طلاق حضور دو شاهد عادل است. قرآن می‌فرماید: “… و دو مرد عادل از خودتان را گواه گیرید و شهادت را براى خدا برپا دارید…”.[۴۲] و نیز امام صادق (ع) می‌فرماید‌: “طلاق جایز نمی‌باشد مگر با حضور دو شاهد”.[۴۳] در حالی که طبق این نقل در داستان فوق این شرط مهم رعایت نشده و هیچ شاهدی حضور نداشت. هر یک از این اشکالات به تنهایی کافی است تا اعتماد ما نسبت به صحت و درستی این داستان سلب شود، اما به هر حال اگر از تمام اشکالاتی که در متن و سند این روایت وجود دارد صرف نظر کنیم و قائل به صحت این داستان شویم این واقعه نه تنها هیچ نقص و عیبی برای امام حسین (ع) نیست، بلکه نشان از فضیلت، سیاست، کیاست، رأفت و رحمت آن حضرت دارد که این کار را فقط و فقط برای خنثا کردن نقشۀ شوم و شیطانی یزید انجام داده و با این كار از پاشیده شدن زندگی یک خانواده جلوگیری كرده است. طبق این نقل تاریخی امام حسین (ع) این زن را از توطئه کثیف معاویه نجات می دهد و به شوهرش باز می گرداند. حتی روایت تأکید دارد که امام حسین (ع) فرمودند: «خدایا! آگاهی که او را به جهت مال و زیبایی، به عقد خود در نیاوردم»، و به محض آگاهی از دلبستگی مجدد این زن به شوهر سابقش او را طلاق دادند. شدت علاقه امام حسین (ع) به دفاع از مظلوم و حمایت ‏از ستم دیدگان در این داستان به چشم می خورد. توجه به این مطلب نیز ضروری است که در هیچ یک از منابع معتبر علت یا یکی از علت‌های نهضت کربلا، این جریان ذکر نشده است که یزید به جهت کینه‌ای که در این باره از امام حسین داشت، با حضرت جنگ کرده باشد. برای آگاهی بیشتر می توانید به کتاب امامت و سیاست (ترجمه الامامة و السیاسة)، ص ۲۱۶-۲۱۲ مراجعه کنید. دختران امام حسین (ع) بسیاری از مورخان و مقتل‌نویسان هنگام بیان فرزندان امام حسین (ع) به دو دختر به نام‌های فاطمه و سکینه، اشاره نمودند[۴۴]؛ برخی نیز نام «زینب» را بدان‎ها افزوده‌اند،[۴۵] برخی دیگر نیز در کتاب‎هایشان، شرح حال دختر کوچک امام حسین (ع) و قصّۀ جان ‌سوز او در خرابه شام بیان نموده اند.[۴۶] بیشتر این نویسندگان این جریان را از کتاب «کامل بهایی» ـ نوشته قرن هفتم هجری ـ روایت کرده‌اند. در منابع روایی و تاریخی ما شواهدی نیز بر این مطلب وجود دارد، ما به عنوان نمونه به یک مورد آن اشاره می نماییم: زمانی که زینب (س) در کوفه با سر بریدۀ برادرش امام حسین(ع) مواجه شد، اشعاری سرود که در ضمن آن گفته است: «ای برادرم! با فاطمه کوچک سخن بگو که نزدیک است قلبش تهی گردد.»[۴۷] که نشان از وجود چنین دختر خردسالی که در فراق پدر بی‌تاب بوده، دارد.[۴۸] با دقّت و تحقیق در کتاب های تاریخی و مقاتل می‌بینیم که، تاریخ‌ نویسان شیعی و سنّی وجود دختری به نام سکینه را برای امام حسین(ع) ثبت کرده‎اند. شیخ مفید می‎نویسد: سکینه از جمله دختران امام حسین(ع) و نام مادرش «رباب» است.[۴۹] شیخ طبرسی نیز با ذکر این مطلب، می گوید: امام حسین(ع) وی را به عقد عبدالله بن ‌الحسن، ـ برادر زاده‌اش ـ درآورد که در روز عاشورا به شهادت رسید،[۵۰] و در کتاب مقتل ‎الحسین آمده است: ایشان با پسر عمویش (عبدالله بن‌الحسن) ازدواج کرد که در روز عاشورا، قبل از این که بین آن‎ها وصلتی صورت بگیرد، به شهادت رسید و هیچ بچه‌ای از ازدواج آن‎ها به دنیا نیامد.[۵۱] هم چنین طبرسی نقل می‌کند: سکینه بنت الحسین(ع)، در روز عاشورا ده ساله بوده است.[۵۲] ذهبی نیز در کتاب «تاریخ الاسلام»، سکینه را دختر امام حسین(ع) می‌داند و فهرستی از کتاب هایی را که از سکینه ـ بنت الحسین(ع) ـ نام آورده‌اند، ذکر می‌کند[۵۳] که حدود بیست کتاب است؛ بنابراین، کتاب های بسیاری از سکینه ـ دختر امام حسین(ع) ـ یاد کرده‎اند، که نام برخی از آن‎ها را، افزون بر آن‎چه در متن آمده، در پی‌نوشت آورده ‎ایم![۵۴] از مجموع مطالب ارائه شده چنین نتیجه گرفته می شود، یکی از دختران امام حسین (ع) (رقیه یا فاطمه) در شام کنار خرابه کنار سر مبارک پدرش امام حسین (ع) به شهادت رسید و این دختر غیر از سکینه است که سال ها بعد از شهادت پدرش زنده بوده است. کمک جنیان و فرشتگان به امام حسین (ع) در روز عاشورا در برخی از منابع روایی، درباره کمک و نصرت الاهی به وسیلۀ جنیان و فرشتگان به امام حسین (ع) احادیثی از ائمه معصومین (ع) بیان شده است که به این امر تصریح می کنند؛ مثلاً: شیخ مفید به سند خود از امام صادق (ع ) این نکته را نقل کرده است: زمانی که امام حسین (ع) از مدینه حرکت کرد، گروهی از ملائکه برای پیشنهاد کمک خدمت آن حضرت آمدند و گروه هایی از مسلمانان و شیعیان جن برای کمک آمدند، اما حضرت در پاسخ جنیان فرمود: “خدا به شما جزای خیر دهد من مسئول کار خود هستم و محل و زمان قتل من نیز مشخص است. جنیان گفتند: اگر امر شما نبود همه دشمنان شما را می کشتیم. حضرت در پاسخ فرمود: ما بر این کار از شما تواناتریم، اما چنین نمی کنیم تا آنها که گمراه می شوند با اتمام حجت باشد و آنها که راه حق را می پذیرند با آگاهی و دلیل آشکار باشد”.[۵۵] همچنین امام صادق (ع) فرمودند: “از پدرم شنیدم كه مى‏فرمود: چون امام حسین (ع) با عمر بن سعد تلاقى نمودند و جنگ بر پا شد، خداوند نصرت خود را فرو فرستاد تا آن جا كه بر سر حسین سایه گسترد، و آن گاه امام مخیر شد بین پیروزى بر دشمنانش و بین ملاقات و لقاى پروردگارش، او لقاى پروردگارش را برگزید”.[۵۶] نیز در برخی از روایات هم بیان شده است که فرشتگانی برای کمک به امام حسین (ع) آمدند، در مرتبۀ اول اجازه جنگیدن به آنها داده نشد، ولی در مرتبه دوم وقتی آمدند که امام حسین (ع) شهید شده بود؛ مانند این روایت از امام صادق (ع): “چهار هزار فرشته نازل شدند تا همراه امام حسین (ع) بجنگند، ولی به آنان اجازه جنگیدن داده نشد. دوباره اذن گرفتند و فرود آمدند و این وقتی بود که حسین (ع) کشته شده بود…”.[۵۷] خلاصه این که، چنین چیزی در روایات وجود دارد و درست است و هیچ دانشمند و کارشناس دینی آن را رد نکرده است؛ زیرا منافاتی با اعتقادات و معارف اسلامی ندارد. البته یاری رساندن ملائکه و جنیان و یا هر چیز دیگری از طرف خداوند برای انبیا هم بوده است؛ خداوند در قرآن به پیامبر (ص) می فرماید: (به خاطر بياوريد) زمانى را (كه از شدت ناراحتى در ميدان بدر) از پروردگارتان تقاضاى كمك مى‏كرديد و او تقاضاى شما را پذيرفت (و گفت) من شما را با يك هزار از فرشتگان كه پشت سر هم فرود مى‏آيند يارى مى‏كنم‏.[۵۸] و مثل یاری رساندن به مسلمانان در جنگ احزاب و در برخی موارد، این کمک ها از طرف فرشتگان و جنیان بود که به جهت مصالحی که ذکر می شود، تحقق پیدا نمی کرد. چرا امام حسین (ع) کمک جنیان و فرشتگان را نپذیرفت؟ در پاسخ می توان گفت: شاید به دلایل زیر امام حسین (ع) این یاری و کمک را نپذیرفت: ۱٫ با توجه به موقعیت سیاسی که در آن زمان از طرف معاویه و یزید پیش آمده بود و به نام دین، کارهایی را انجام دادند که در واقع مخالف دین بود و همچنین تشخیص حق از باطل سخت شده بود، تنها راهی که می توانست یک بار دیگر دین خدا را ترویج و زنده نماید، شهادت حضرت امام حسین (ع) و فرزندان و اصحاب آن حضرت، بود.[۵۹] ۲٫ آنچه که از روایات وارد شده در این مورد به دست می آید و به آن اشاره شده است، مقدر شدن شهادت برای آن حضرت بود تا بدین وسیله آن هدف اصلی امام حسین (ع) که همان اصلاح امت پیامبر بود،[۶۰] تحقق پیدا کند. ۳٫ امام حسین (ع)، شهادت را زیباترین و گرامی ترین مرگ می دانست؛ این امر، در خطبه ای که در مکه به هنگام عزم حرکت به سمت عراق ایراد کردند، بیان شده است: “آرایش مرگ بر فرزند آدم چون آرایش گردنبند بر گردن دوشیزگان است”؛[۶۱] یعنی مرگ، گردن گیر و تحمیلی نیست، بلکه گردن بند و تجمّلی است؛ چرا انسان این گردن بند و زیور را در راه خدا به گردن نیاویزد؟! و مرگ در راه دین برای امام حسین (ع) لذیذ و در کام او شهد بود.[۶۲] و شهادت نقص نیست تا از فرشتگان کمک بخواهد، بلکه کمال است همان طور که حضرت ابراهیم (ع) چون شهادت را کمال می دانسته، از سوزاندن در آتش نترسیده و از جبرئیل نیز چیزی نطلبید، هر چند دائماً به یاد خدا بود و وی را می خواند.[۶۳] ۴٫ لقای الاهی و دیدار انبیا برای امام حسین (ع)، آن هم در آن شرایط از ماندن در این دنیا مهم تر بود و خود را مشتاق نیاکان خود می دانست؛ چنان که در ادامه آن خطبه در مکه می فرمایند: “گرایش و اشتیاقم به زیارت نیاکانم چون اشتیاق یعقوب به یوسف است”.[۶۴] ۵٫ حضرت امام حسین (ع) می خواستند که از معجزه و كرامت استفاده نکنند، در حالی که بدون شک امام توان و قدرت داشت که با معجزه و قدرت ولایی که از طرف خداوند داشت، بر دشمنان غلبه پیدا کند و حتی نیازی به کمک ملائکه و جنیان نداشت، ولی استفاده از معجزه و كرامت با آنان كه مأمور بودند به ظاهر عمل كنند،‌ منافات داشت. ارزش و جایگاه امام حسین (ع) كه هم میان مسلمانان جایگاه بلندی دارد و هم در میان عدالت و آزادی خواهان، بدان جهت است كه بر اساس امور عادی و ظاهری و طبیعی عمل نمود. بردن اهل بیت(ع) توسط امام به یك جنگ نابرابر و اسارت آنان و اهانت به ساحت مقدس شان موجب شد كه قیام امام ماندگار و جاودان شود. آیا امام حسین(ع) نمی توانست بدون قیام و با استفاده از كرامت یزید را سرنگون كند؟! عدم جلوگیری خداوند از کشته شدن امام حسین (ع) بی گمان عالم هستی مخلوق خدا و اداره آن در تحت اراده و سنت های الاهی است و خداوند مسبب الاسباب است؛ یعنی او است که بر اساس یک حکمت دقیق بعض از اشیاء را سبب بعض دیگر قرار داده است و اوست که می تواند در مواقعی این سببیت را از آنها بگیرد. همانطور که خداوند آتش را سبب گرما و احتراق و سوزاندن قرار داده است اما وقتی بت پرستان حضرت ابراهیم را در آتش انداختند خداوند متعال این خاصیت را از آن آتش سوزان سلب کرد تا آن حضرت سالم بماند. و همانطور که کارد برنده حضرت ابراهیم را از کار انداخت (جلو بریدن آنرا گرفت) و حضرت اسماعیل را از قربانی شدن به دست پدر نجات داد. آری ما عقیده داریم که خداوند همچنین قدرت داشت که تمام شمشیر ها و جنجر های یزیدیان را از کار بیندازد و به طرز معجزه آسایی جان امام حسین (ع) و یاران آن حضرت را حفظ نماید. اما چنین معجزه ای واقع نشد؛ زیرا بنا نیست که همه کارهای این جهان از راه معجزه و غیر عادی انجام شود. بلکه سنت الهی این است که همه کارها براساس سنت ها و قواعد و قانون های عادی انجام گیرد. به علاوه اهداف و فلسفه های مهمی در جریان عاشورا و شهادت امام حسین (ع) وجود داشت که تنها با جریان عادی نهضت عاشورا قابل دست رسی بود. بعضی از این اهداف عبارتند از: ۱٫ با توجه به موقعیت سیاسی که در آن زمان از طرف معاویه و یزید پیش آمده بود و به نام دین، کارهایی را انجام دادند که در واقع مخالف دین بود و همچنین تشخیص حق از باطل سخت شده بود، تنها راهی که می توانست یک بار دیگر دین خدا را ترویج و زنده نماید، شهادت حضرت امام حسین (ع) و فرزندان و اصحاب آن حضرت، بود.[۶۵] ۲٫ آنچه که از روایات وارد شده در این مورد به دست می آید و به آن اشاره شده است، مقدر شدن شهادت برای آن حضرت بود تا بدین وسیله آن هدف اصلی امام حسین (ع) که همان اصلاح امت پیامبر بود،[۶۶] تحقق پیدا کند. ۳٫ امام حسین (ع)، شهادت را زیباترین و گرامی ترین مرگ می دانست؛ این امر، در خطبه ای که در مکه به هنگام عزم حرکت به سمت عراق ایراد کردند، بیان شده است: “آرایش مرگ بر فرزند آدم چون آرایش گردنبند بر گردن دوشیزگان است”؛[۶۷] یعنی مرگ، گردن گیر و تحمیلی نیست، بلکه گردن بند و تجمّلی است؛ چرا انسان این گردن بند و زیور را در راه خدا به گردن نیاویزد؟! و مرگ در راه دین برای امام حسین (ع) لذیذ و در کام او شهد بود.[۶۸] و شهادت نقص نیست بلکه کمال است.[۶۹] و با جلوگیری از شهادت آن حضرت جلو این کمال گرفته می شد. ۴٫ لقای الاهی و دیدار انبیا برای امام حسین (ع)، آن هم در آن شرایط از ماندن در این دنیا مهم تر بود و خود را مشتاق نیاکان خود می دانست؛ چنان که در ادامه آن خطبه در مکه می فرمایند: “گرایش و اشتیاقم به زیارت نیاکانم چون اشتیاق یعقوب به یوسف است”.[۷۰] ۵٫ حضرت امام حسین (ع) نمی خواستند که از معجزه و كرامت استفاده کنند، زیرا استفاده از معجزه و كرامت با آنان كه مأمور بودند به ظاهر عمل كنند،‌ منافات داشت. ارزش و جایگاه امام حسین (ع) كه هم میان مسلمانان جایگاه بلندی دارد و هم در میان عدالت و آزادی خواهان، بدان جهت است كه بر اساس امور عادی و ظاهری و طبیعی عمل نمود. بردن اهل بیت(ع) توسط امام به یك جنگ نابرابر و اسارت آنان و اهانت به ساحت مقدس شان موجب شد كه قیام امام ماندگار و جاودان شود. [۷۱]در حالی که امام حسین(ع) می توانست بدون قیام و با استفاده از كرامت، یزید را سرنگون كند اما سرنگونی تأثیر چندانی در رسوا کردن انحرافات و اهداف شوم بنی امیه نداشت. ۶٫ قضیۀ عاشورا و ظلم ستیزی امام حسین (ع) نمونه ای از قیام در برابر انحرافات و بدعت هایی است که در هر زمان ممکن است در احکام و دستورات دین خدا ایجاد شود و همۀ مسلمانان و انسان ها وظیفه دارند جلوی بدعت ها را بگیرند. اگر بنا بود امام حسین (ع) این وظیفۀ خطیر را با استفاده از قدرت اعجاز و ولایت تکوینی انجام داده باشند، دیگر نمی توانست الگوی زنده ای برای همۀ انسان ها در همۀ زمان ها باشد. بر همین اساس پیامبران و امامان معصوم (ع) ملزم بودند که در کارها و زندگی روزمرۀ خود از علم و قدرت عادی استفاده کنند و دست به اعجاز و کار خارق العاده نمی زدند، مگر در موارد مخصوص و به اذن الاهی که مصلحت دین خدا و هدایت مردم در آن بود. [۷۲] و خداوند نیز اراده کرده که پیامبران و امامان مربیان و الگوهای عملی مردم باشند و مردم با درس گرفتن از زندگی و رفتار آنان خود را تربیت کنند و اگر بنا بود که امام حسین (ع) به طرز معجزه آسایی از شهادت نجات پیدا کند دیگر زندگی او و اهل بیت و بازماندگان او نمی توانست الگو و نمونۀ مبارزه با سختی ها و صبر و تحمل مشکلات و فداکاری در راه ارزش های انسانی باشد. امام حسین (ع) و رد نمودن آب در روز عاشورا در باره این مسئله باید به نکات زیر توجه کرد: ۱٫ پیامبران و امامان معصوم (ع) ملزم بودند که در کارها و زندگی روزمرۀ خود از علم و قدرت عادی استفاده کنند و دست به اعجاز و کار خارق العاده نمی زدند، مگر در موارد مخصوص و به اذن الاهی که مصلحت دین خدا و هدایت مردم در آن بود. ۲٫ امام باقر (ع) فرمود: “اسم اعظم ۷۳ حرف دارد، پیش “آصف بن برخیا” یک حرف بود که با به کار بردن همان یک حرف در یک لحظه تخت بلقیس را آورد و پیش ما (امامان) ۷۲ حرف از اسم اعظم هست”.[۷۳] ۳٫ بله امام حسین (ع) هم دارای اسم اعظم الاهی بوده و هم مستجاب الدعوة هستند و می توانستند از زمین چشمه گوارا بجوشانند و خود و اصحابش را سیراب نماید، ولی این کار را نکردند، چرا که باید طبق اسباب ظاهری وظیفۀ خود را پیش ببرند. ۴٫ اگر بنا باشد ائمۀ اطهار (ع) بر اساس علم و قدرت الاهی که از باری تعالی دریافت کرده اند زندگی کنند و نیازهای خود را برآورده سازند، دیگر زندگی آنها نمی تواند الگو و نمونۀ مبارزه با سختی ها و صبر و تحمل مشکلات و فداکاری در راه ارزش های انسانی باشد. ۵٫ قضیۀ عاشورا و ظلم ستیزی امام حسین (ع) نمونه ای از قیام در برابر انحرافات و بدعت هایی است که در هر زمان ممکن است در احکام و دستورات دین خدا ایجاد شود و همۀ مسلمانان و انسان ها وظیفه دارند جلوی بدعت ها را بگیرند. اگر بنا بود امام حسین (ع) این وظیفۀ خطیر را با استفاده از قدرت اعجاز و ولایت تکوینی انجام داده باشند، دیگر نمی توانست الگوی زنده ای برای همۀ انسان ها در همۀ زمان ها باشد. ۶٫ در روایات معتبر آمده است، امام حسین (ع) برای رفع تشنگی اصحاب شب عاشورا حضرت علی اکبر (ع) را با تعدادی از اصحاب خود مأمور آوردن آب نمود و خود حضرت هم بعد از شهادت حضرت عباس برای رفع تشنگی، خود را کنار فرات رساند، ولی موفق به آشامیدن آب نشد.[۷۴] ۷٫ و یا در روایات بسیاری هست که روز عاشورا امام حسین (ع) علی اصغر را در برابر دشمن آورد و فرمود: “ای مردم اگر به من رحم نمی کنید به این کودک رحم کنید که حرمله با تیری آن کودک تشنه را به شهادت رساند”.[۷۵] ۸٫ وقتی حضرت از دشمنان تقاضای آب می کند، چگونه کسی را که به میل و علاقۀ خود برای آن حضرت آب آورده است را رد می کند؟ ۹٫ لشگریان عبیدالله بن زیاد در روز عاشورا خیام آن حضرت را به محاصرۀ کامل در آورده بودند و تمام ترددها و رفت و آمدها را بشدت کنترل می کردند و مأمور بودند که آن حضرت و یاران او را با در مضیقه آب گذاشتن مجبور به تسلیم سازند و یا آن حضرت را از پای در آورند. حال این سؤال مطرح است که این سقا چگونه حلقۀ محاصره را شکافته و خود را به امام (ع) می رساند؟ آیا چنین سقایی انسان بوده یا مامور غیبی و از جنس موجودات ماوراء ماده؟! نتیجه این که، این روایت و روایاتی به این مضمون که مسئلۀ تشنگی امام (ع) و اهل بیت و اصحاب آن حضرت را زیر سؤال قرار می دهند و چنین وا نمود می کنند که امام (ع)، از جهت آب هیج در مضیقه قرار نداشته اند، می خواهند سر پوشی بر مظلومیت آن حضرت و جنایات نابخشودنی دشمنان بگذارند تا به این وسلیه قیام آن حضرت و جنایات غیر انسانی دشمنان را کم رنگ جلوه دهند. بریدن سر امام حسین(ع) از قفا در چند جا به این نکته اشاره شده که سر مبارک حضرت امام حسین (ع) را از قفا (پشت سر) بریدند: ۱٫ در کلمات حضرت زینب (س) است که آمده است:”…. يا محمداه بناتك سبايا و ذريتك مقتلة تسفي عليهم ريح الصبا و هذا حسين مجزوز الرأس من القفا ..”[۷۶] یعنی:”…ای محمد اکنون دخترانت اسیر، فرزندانت کشته ،باد صبا بر بدن آنان می وزد و این حسین است که سرش از پشت سر جداکرده اند…” ۲٫در خطبه امام سجاد (ع) به این نکته اشاره شده است:”… ً أَنَا ابْنُ الْمَجْزُوزِ الرَّأْسِ مِنَ الْقَفَا….” [۷۷] یعنی:”…من فرزند کسی هستم که سرش را پشت گردن جدا کردند….” ۳٫ در زیارت ناحیه مقدسه ،حضرت مهدی(ع) می فرماید:”… ِ السَّلَامُ عَلَى الْمَنْحُورِ فِي الْوَرَى‏…”[۷۸] یعنی :”…سلام بر کسی که او را از پشت سر نحر کردند…” شهادت امام حسین(ع) و محرم تحویل سال قمری از زمان های بسیار دور یعنی قبل از اسلام، در ماه محرم بوده و ربطی به اسلام و مسلمین ندارد. به بیانی واضح؛ وقتی دین جدید (اسلام) بر جزیره العرب حاکم شد همان گاهشماری که مردم عربستان داشتند و در این سرزمین رایج بود، اسلام آن را پذیرفت.[۷۹] تنها تغییری که دین مقدس اسلام در گاهشماری اعراب داد تغییر در مبدأ سال آن ها بود که آن را از عام الفیل به هجرت رسول اکرم (ص) از مکه به مدینه تغییر داد.[۸۰] بله در میان ماههای شمسی اعراب که به دو فصل زمستانی (شتایی) و تابستانی (صیفی) تقسیم شده است؛ اول هر فصلی با ماه «ربیع» شروع می شود؛ اول زمستان با ربیع الاول و اول تابستان با ربیع الثانی. یعقوبی در این خصوص آورده است: «عرب ها ربیع را ماه اول از سال خود می دانند و اول وقت ربیع هم سه روز از ماه ایلول که می گذشته و همراه با آمدن باران بوده، می باشد و اول صیف هم ماه ربیع الثانی بوده که موقع آن پنج روز از ماه آذار می گذشته (اوایل بهار)، بوده است».[۸۱] ولی ماه شمسی چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام در میان اعراب، بسیار کم رایج بوده به گونه ای که گفته اند تنها برای تجارت و زراعت مجبور از استفاده آن بوده اند.[۸۲] بنابراین؛ قدمت تحویل سال قمری در ماه محرم، به دوران های بسیار دور در میان اعراب بر می گردد و زمانی که امام حسین (ع) در این ماه به شهادت رسید طبیعی بوده که کسی نتواند اول سال را تغییر داده و آن را به ماه دیگری منتقل کند. علاوه؛ در بین اعراب همانند ایرانیان این رسم وجود نداشته است که تحویل سال را عید و جشن بگیرند یعنی؛ تحویل سال برای آن ها بسیار طبیعی و بدون کوچکترین استقبال و تغییر و تحولی در زندگی روز مره آن ها آغاز می شود. بله مسأله ای که مطرح است این بوده که بنی امیه بعد از شهادت امام حسین (ع) روز شهادت آن حضرت (عاشورا) را عید خود دانستند و آن را جشن می گرفتند و برای تعظیم و شادی در این روز، روایاتی بسیار جعل کردند که متأسفانه همچنان بسیاری از مسلمین تحت تأثیر این روایات این روز را روز خیر و برکت دانسته و جشن عروسی خود را به این روز می اندازند![۸۳] زکریای قزوینی در این خصوص نوشته است: بنی امیه بر این نظر بودند که عاشورا را عید بگیرند، لذا در حالی که شیعیان این روز را روز عزاداری قرار داده و در آن نوحه خوانی می کردند و از زینت دوری می جستند، امویان این روز را با آذین بندی و برگزاری مجالس مهمانی جشن می گرفتند.[۸۴] زرندی حنفی هم می نویسد: روز اول این ماه (صفر) عید بنی امیه است؛ زیرا در این روز سرحسین رضی الله عنه وارد دمشق شد.[۸۵] البته این مسأله ربطی به اولین ماهِ سال ندارد و اگر آن ها امام حسین(ع) را در زمان دیگر هم به شهادت می رساندند، بعید نبود که آن روز را روز عید و سرور خود اعلام نمایند. دفن بدن مطهر امام حسین (ع) در باره این که بدن مطهر امام حسین (ع) به وسیله چه کسی به خاک سپرده شد، دیدگاه علما متفاوت است. یکی از نظریات ارائه شده در این باره مطابق آنچه در بعضی از روایات و کتب تاریخی آمده، چنین است: بدن مطهر امام حسین (ع) توسط فرزند گرامی شان امام زین العابدین (ع) در سرزمین کربلا به خاک سپرده شد؛ یعنی امام سجاد(ع) جهت تدفین و تشخیص شهدای كربلا مخصوصاً دفن پدر معصومش، حضرت امام حسین(ع) به حكم این ‌كه «امام را جز امام كسی تغسیل و تكفین و تدفین نمی‌كند» از راه اعجاز از كوفه و زندان ابن زیاد به كربلا آمد و پیكرهای مطهر شهدا را دفن نمود. امام‌‌رضا (ع) در مناظره خود با پسر ابوحمزه فرمود: به من بگو آیا حسین بن علی (ع) امام بود؟ گفت: آری، امام فرمود: پس چه كسی امر دفن او را به عهده گرفت؟ گفت: علی بن الحسین(ع) پس امام فرمود: علی بن الحسین كجا بود؟ گفت در كوفه نزد پسر زیاد زندانی بود اما بدون این كه آنها با خبر شوند به كربلا آمد و امر دفن پدر را سپری كرد و سپس به زندان برگشت. امام رضا (علیه السلام) فرمود: كسی كه علی بن الحسین را قدرت داد كه به كربلا بیاید، پدرش را دفن كند و برگردد، مرا نیز می‌تواند به بغداد ببرد تا پدرم را كفن و دفن كنم در حالی كه نه در زندان هستم و نه در اسارت.[۸۶] با توجه به این حدیث می توان گفت امام سجاد (ع) بدن مطهر پدر بزرگوارشان را به خاک سپردند. آغاز عزاداری امام حسین (ع) برای روشن شدن موضوع بیان دو نکته از باب مقدمه ضروری به نظر می رسد: ۱٫ یاد و خاطرۀ شخصیت های برجسته و برگزیدۀ تاریخ بشر باید زنده بماند و صفات و حالات پسندیدۀ آنان مورد توجه باشد. از این رو، می بینیم که پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) در زنده نگهداشتن یاد و نام شهیدان، به ویژه سید و سالار شهیدان حضرت امام حسین (ع)، از شیوه های گوناگونی بهره می گرفتند. و این را می دانیم که برگزاری مراسم و عزاداری و برقراری جلسات سخنرانی و بیان ایثار و حماسۀ شهداء کربلا؛ زنده نگه داشتن یاد و خاطرۀ آنها است؛ و همچنین قدر دانی و سپاسگزاری از زحمات آنها است علاوه کلاس درسی است برای انتقال مفاهیم و پیام هایی که آنان خواستند به بشریت بیاموزند و منتقل کنند. ۲٫ گریه بر شهداء و اقامۀ عزا: در تاریخ می خوانیم: الف. چون حمزه كشته شد، صفيه دختر عبد المطلب به جستجوى او برآمد، انصار ميان او و جسد حمزه مانع شدند، پيامبر (ص) فرمود: آزادش بگذاريد. صفيه آمد و كنار پيكر حمزه نشست و چون او بلند مى‏گريست پيامبر (ص) هم گريه مى‏كرد و هر گاه او آهسته مى‏گريست، پيامبر (ص) هم آهسته گريه مى‏كردند. فاطمه (ع) دختر پيامبر (ص) هم مى‏گريست و آن حضرت هم با گريه او گريه مى‏كرد و مى‏فرمود: هرگز مصيبتى به بزرگى مصيبت تو به من نرسيده است! آنگاه، خطاب به صفيه و فاطمه فرمود: مژده دهيد! هم اكنون جبرئيل به من خبر داد كه در آسمان هاى هفتگانه براى حمزه نوشته‏اند كه او شير خدا و شير رسول خدا است[۸۷]. ب. بعد از جنگ احد پيامبر (ص) به سوى مدينه روان شد که به يكى از خانه‏هاى انصار گذشت، شنيد كه بر كشتگان خويش مى‏نالند و گريه مى‏كنند، اشك در ديده وى جمع شد و بگريست و گفت: «اما كسى بر حمزه نمى‏گريد.» و چون سعد بن معاذ و اسيد بن حضير به محله بنى عبد الاشهل بازگشتند به زنان قبيله گفتند: «كارهاى خويش را رها کنند و بروند بر عموى پيامبر (ص) بگريند[۸۸]. ج. پیامبر اسلام (ص) در سال هشتم، جعفر بن ابى طالب و زيد بن حارثه و عبد الله بن رواحه را با لشكرى براى جنگ روم به شام فرستاد لشكر به جايى در شام از ناحيه بلقاء از زمين دمشق كه به آن” مؤته” گفته مي شد رسيد، زيد پرچم را گرفت و نبرد كرد تا كشته شد. سپس جعفر آن را گرفت و دست راستش بريده شد پس با دست چپ نبرد كرد، دست چپش هم بريده شد و سپس از ميان دو نيم شد… رسول خدا بعد از شهادت آنها فرمود: …على مثل جعفر فلتبك البواكى،” بر مانند جعفر، بايد زنان نوحه‏گر گريه كنند.” اسماء دختر عميس خثعمى كه زن جعفر بود، گفت: وقتی خبر شهادت جعفر را از رسول خدا شنیدم فرياد زدم: وا جعفراه. و فاطمه دختر رسول خدا آواز مرا شنيد در حالي كه فرياد مى‏زد: وا ابن عماه،” اى واى پسر عمويم” پس رسول خدا در حالي كه رداى خود را مى‏كشيد و بى اختيار اشك مى‏ريخت بيرون رفت و مى‏گفت: على جعفر فلتبك البواكى،” زنان گريه كننده، بايد بر جعفر گريه كنند.” سپس گفت: يا فاطمة اصنعى لعيال جعفر طعاما فانهم فى شغل،” اى فاطمه براى خانواده جعفر خوراكى فراهم ساز كه آنها گرفتارند.” پس فاطمه سه روز براى آنان خوراك تهيه كرد و اين در ميان بنى هاشم معمول شد[۸۹]. د. گریۀ فاطمه (س) بر رسول الله (ص) سعيد بن سليمان از عبّاد بن عوّام، از هلال بن خبّاب، از عكرمة، از ابن عبّاس نقل‏ مى‏كند كه مى‏گفته است چون سوره نصر نازل شد پيامبر (ص) فاطمه (ع) را فراخوانده فرمود: خبر مرگ مرا به من داده‏اند. فاطمه (ع) گويد: گريستم، پيامبر (ص) فرمود: گريه مكن كه تو نخستين كس از اهل من هستى كه به من ملحق مى‏شوى، و خنديدم[۹۰]. ه. امامان بزرگوار شیعه (ع) و شیوه های گوناگون بزرگداشت عزاداری امام حسین(ع): الف) برپایی مجالس سوگواری یکی از شیوه هایی که امامان (ع) برای زنده نگه داشتن نهضت حسینی به کار گرفته اند، برپایی مجالس سوگواری، گریستن و گریاندن برای مصیبت های جانسوز کربلا و یادآوری آن حادثه در زمان های مناسب است. امام سجاد (ع) در طول دوران امامتش پیوسته سوگوار قصۀ عاشورا بود، در این مصیبت آنقدر گریست که از «بکائین» بسیار گریه کنندگان بشمار آمد و لقب گرفت.[۹۱] علقمه حضرمی نقل می کند که امام باقر (ع) در روز عاشورا برای امام حسین (ع) در خانه اش اقامه عزا می کرد و خود آن حضرت برای جدش می گریست، تقیه نمی کرد و به کسانی که در خانه بودند می فرمود: برای آن حضرت سوگواری کنند و در مصیبت حسین (ع) به یکدیگر تسلیت بگویند.[۹۲] امام صادق (ع) به داود رقی فرمود: من هرگز آب سرد ننوشیدم جز این که به یاد امام حسین (ع) افتادم.[۹۳] از حضرت امام رضا (ع) روایت شده است: وقتی ماه محرم می شد، کسی پدرم (امام کاظم (ع)) را خندان نمی دید و اندوه و حزن بر وی غالب می شد تا روز دهم، و چون روز عاشورا فرا می رسید، آن روز، روز مصیبت و حزن و گریۀ او بود و می فرمود: امروز، روزی است که حسین (ع) شهید شده است.[۹۴] ائمه اطهار (ع) نه تنها خود در عزای سالار شهیدان می گریستند، بلکه همواره مردم را به گریستن بر آن حضرت تشویق و ترغیب می نمودند. در روایتی آمده است: هر کس بر حسین (ع) بگرید، یا (حتی) یک تن را بگریاند، پاداشش بهشت است و هر کس حالت اندوه و گریه به خود بگیرد نیز، پاداشش بهشت است.[۹۵] شاعرانی که مصیبت های کربلا را به شعر درآورده و در مجالس و محافل می خواندند، همواره مورد لطف و عنایت ویژۀ امامان معصوم (ع) قرار می گرفتند، افرادی چون کمیت اسدی، دعبل خزاعی، سید حمیری و …[۹۶]. پس همان طور که ملاحظه نمودید نه تنها از جانب پیامبر (ص) و ائمه (ع) از اصل گریه و اقامۀ مراسم عزاداری منعی صورت نگرفته بلکه با توجه به شواهد و نمونه هایی که از گریه ها و عزاداری هایی که از آن معصومین (ع) برای شهداء اسلام به ویژه امام حسین (ع) بیان شد، تردیدی باقی نمی ماند که این از سنت پیامبر و ائمه است. ۳٫ اما آیا لازم است شیوۀ عزاداری همۀ مناطق و همۀ زمان ها یکسان باشد، در این باره باید گفت که از مجموع آموزه های دینی استفاده می شود که اصل گریه و اقامۀ عزا از ما خواسته شده است و اما نوع و کیفیت عزاداری به عرف و شیوۀ هر شهر و منطقه واگذار شده است و تا مادامی که شارع مقدس از نوع خاصی از عزاداری منع نکرده[۹۷] یا انجام نوع خاصی از عزاداری با اصول و ارزشهای دیگر اسلام و مکتب اهل بیت منافات نداشته باشد، می توان قائل به جواز آن نوع عزاداری شد.[۹۸] برای آگاهی بیشتر، توجه شما را به گفتاری از استاد هادوی تهرانی در بارۀ شیوه های صحیح برگزاری مجالس عزاداری جلب می کنیم: بدون شک برگزاری مراسم عزاداری امام حسین (ع) یکی از شعائر بزرگ شیعیان محسوب می شود که در طول تاریخ توانسته ارزشهای مکتب تشیع را حفظ کند و از نسلی به نسل دیگر منتقل کند. امام حسین (ع) همانطور که در روایت وارد شده عامل بقاء حقیقت اسلام است و به تعبیری که نقل شده است «حسین منی و انا منی حسین» که در تفسیر این عبارت گفته شده است که حسین (ع) فرزند نبی خاتم ” نوه بزرگوار آن حضرت است” و رسول اکرم (ص) اگر فرمودند «و انا من حسین» از این باب بوده است که مکتب اهل بیت (ع) که حقیقت اسلام بوده و اسلام حقیقی در آن تجلی دارد توسط امام حسین (ع) باقی می ماند. بقاء این مکتب به همین مجالس و عزاداری ها و توجه به امام حسین (ع) بوده و هست. اما در کنار اهمیت برگزاری این مجالس که در واقع فرصتی است برای آشنایی بیشتر با مکتب امام حسین (ع) و حقائق دین به شکل عمومی و مسائل مربوط به امامت به صورت خاص، باید توجه داشت که مسائل فرهنگی جانبی این گونه مجالس باید به گونه ای باشد که با ارزش ها و آرمان های امام حسین (ع) سازگار باشد و با معیارها و موازین اسلامی هیچ گونه تنافی نداشته باشد یکی از مهمترین مسائلی که باید در این گونه مجالس مورد توجه قرار بگیرد اجتناب از محرمات است. امام حسین (ع) در راه امر به معروف و نهی از منکر شهید شدند، امر به معروف یعنی دعوت مردم به نیکی ها و نهی از منکر یعنی بازداشتن مردم از بدی ها و از آنچه که دین از آنها منع کرده است. بنابراین مجالس امام حسین (ع) باید به گونه ای باشد که خود آن مجالس مصداق امر به معروف و نهی از منکر باشد. یعنی کسانی که وارد این مجالس می شوند دعوت بشوند به نیکی ها و خیرات و آنچه که خداوند به آن امر کرده است و به تعبیری نهی بشوند از آنچه که از آنها منع کرده است و اگر خدای ناکرده در این گونه مجالس مصداقی از منکر تحقق پیدا بکند و یا معروفی مورد غفلت قرار بگیرد مثلاً به نماز بی اعتنایی بشود و مقدسات دیگری مورد توجه قرار بگیرند، بدون شک این با آرمان امام حسین (ع) سازگار نیست. در این گونه مجالس همۀ افرادی که شرکت می کنند چه برگزار کنندگان این مجالس و چه مردمی که به عنوان مخاطب و شنونده شرکت می کنند و چه گویندگان مسئولیت دارند. همه مسئول هستند که حافظ آرمان های امام حسین (ع) باشند هر یک به شکلی و به نحوی از انحاء و به تناسب موقعیت و جایگاه خودشان، گویندگانی که در این گونه مجالس معارف دینی به مردم عرضه می کنند باید آن مطالب به گونه ای باشد که دانایی و دانش مردم را نسبت به دین افزایش بدهد و در کنارش ایمان و باور آن ها را به حقائق دینی تقویت بکند، باور و ایمان حقائق دینی در اسلام مبتنی است بر ارزش ها و موازین عقلی، اسلام دین عقل، دین خرد، دین دانایی و معرفت و روشنایی است، نه دین جهل و خرافه و افسانه. بنابراین گوینده ای که آنجا سخن می گوید باید اطلاعاتی که در اختیار مردم قرار می دهد اطلاعات درست و صحیح از اسلام باشد. اگر خدای ناکرده مطالب نادرستی از اسلام را بیان بکند و اطلاعات غلط در اختیار مردم قرار بدهد این خودش نوعی مصداق اشاعه منکر خواهد بود و به نحوی از انحاء خلاف آرمان امام حسین (ع) است. اگر این جلسات به گونه ای باشد که با توسعه خرافه ها و مطالب باطل، ایمان مردم را متزلزل کند و نسل متفکر و خردمند ما را نسبت به این گونه مجالس کم اعتنا بکند، این با آرمان امام حسین (ع) و با ارزش های اسلامی ناسازگار است. مجالس امام حسین (ع) باید مجلس حقائق دین و مجلس معارف دین در کنار شور و عشق به امام حسین (ع) باشد. اگر ذاکری آنجا ذکر مصیبت می کند باید آنچه را که مستند است به مستندات تاریخی و متناسب است با شأن امام حسین (ع) برای مردم بیان کند، باید حقائق تاریخی و آن مصیبت هایی را که امام حسین (ع) و خاندان بزرگوار، فرزندان و یاران باوفای ایشان تحمل کردند را به زبان مناسب، که زیباترین زبان برای بیان این احساسات زبان شعر است برای مردم بیان کند. اما نباید مطالب نادرست تاریخی که سند درستی ندارند و یا حتی مطالبی که احیاناً با مفاهیم اسلامی ناسازگاری دارد به اسم معارف امام حسین (ع) یا به اسم عشق به امام حسین (ع) عرضه بشود. عشقی که در اسلام ارزشمند است، عشق مبتنی بر عقل و خرد است آن عشق سرخی که عقل سرخ را در واقع نورانی می کند معرفت و حقیقت دین را باید در واقع تجلی بخش باشد و آن را در قالب ایمان و باور برای مردم متجلی کند. نه اینکه ما مطالب خلاف دین، خلاف تاریخ، خلاف عقل را به مردم عرضه بکنیم، به اسم اینکه عشق به امام حسین یا ایمان به امام حسین (ع) را می خواهیم در جامعه توسعه بدهیم. اهمیت عزاداری امام حسین(ع) برای پی بردن به اهمیت عزاداری امام حسین (ع) توجه به چند نکته ضروری است: ۱٫ توجه به فضیلت ها و صفات والای انسان های فرزانه و برجسته و برگزیده. یکی از محورهایی که در آیات متعددی از قرآن کریم مورد تأکید واقع شده، زنده نگه داشتن یاد و خاطرۀ مردان الهی و شخصیت های فرزانه و برجستۀ تاریخ، و سرگذشت عبرت آموز آنان است. در سورۀ مریم، خداوند می فرماید: «در این کتاب از ابراهیم نیز یاد کن، او بسیار راستگو و پیامبر خدا بود»[۹۹] و سپس برخورد قهر آمیز او را با بت ها و بت پرستان بیان می کند. در آیۀ دیگری می فرماید: «در این کتاب از ادریس نیز یاد کن، او بسیار راستگو و پیامبر (بزرگی) بود و ما او را به مقام والایی رساندیم».[۱۰۰] و در پی آن به پیامبرانی اشاره می کند که مشمول نعمت های خدا قرار گرفتند. و در سورۀ دیگری می فرماید: «به خاطر آور بندۀ ما ایوب را، هنگامی که پروردگارش را خواند (و گفت: پروردگارا) شیطان مرا به رنج و عذاب افکنده است (به او گفتیم) پای خود را بر زمین بکوب، این چشمۀ آبی خنک برای شستشو و نوشیدن است و خانواده اش را به او بخشیدیم و همانند آن را به آنان افزودیم تا رحمتی از سوی ما باشد و تذکری برای اندیشمندان».[۱۰۱] روشن است که در این آیات و مانند آن، به جنبه های شخصی و خانوادگی و کارهای معمولی در زندگی این بزرگان توجه نشده است، بلکه از صلاحیت ها و فضیلت های اخلاقی و برنامه های سازندۀ آنان سخن به میان آمده است، و این موضوع نمایانگر آن است که یاد و خاطرۀ شخصیت های برجسته و برگزیدۀ تاریخ بشر باید زنده بماند و صفات و حالات پسندیدۀ آنان مورد توجه باشد. از این رو، می بینیم که امامان معصوم (ع) در زنده نگه داشتن یاد و نام شهیدان کربلا، به ویژه سید و سالار شهیدان حضرت امام حسین (ع)، از شیوه های گوناگونی بهره می گرفتند. ۲٫ امامان بزرگوار شیعه (ع) و شیوه های گوناگون بزرگداشت عزداری امام حسین(ع): الف) برپایی مجالس سوگواری یکی از شیوه هایی که امامان (ع) برای زنده نگه داشتن نهضت حسینی به کار گرفته اند، برپایی مجالس سوگواری، گریستن و گریاندن برای مصیبت های جانسوز کربلا و یادآوری آن حادثه در زمان های مناسب است. امام سجاد (ع) در طول دوران امامتش پیوسته سوگوار قصۀ عاشورا بود، در این مصیبت آنقدر گریست که از «بکائین» بسیار گریه کنندگان بشمار آمد و لقب گرفت.[۱۰۲] علقمه حضرمی نقل می کند که امام باقر (ع) در روز عاشورا برای امام حسین (ع) در خانه اش اقامه عزا می کرد و خود آن حضرت برای جدش می گریست، تقیه نمی کرد و به کسانی که در خانه بودند می فرمود: برای آن حضرت سوگواری کنند و در مصیبت حسین (ع) به یکدیگر تسلیت بگویند.[۱۰۳] امام صادق (ع) به داود رقی فرمود: من هرگز آب سرد ننوشیدم جز این که به یاد امام حسین (ع) افتادم.[۱۰۴] از حضرت امام رضا (ع) روایت شده است: وقتی ماه محرم می شد، کسی پدرم (امام کاظم (ع)) را خندان نمی دید و اندوه و حزن بر وی غالب می شد تا روز دهم، و چون روز عاشورا فرا می رسید، آن روز، روز مصیبت و حزن و گریۀ او بود و می فرمود: امروز، روزی است که حسین (ع) شهید شده است.[۱۰۵] ائمه اطهار (ع) نه تنها خود در عزای سالار شهیدان می گریستند، بلکه همواره مودم را به گریستن بر آن حضرت تشویق و ترغیب می نمودند. در روایتی آمده است: هر کس بر حسین (ع) بگرید، یا (حتی) یک تن را بگریاند، پاداشش بهشت است و هر کس حالت اندوه و گریه به خود بگیرد نیز، پاداشش بهشت است.[۱۰۶] تشویق شاعران به مرثیه سرایی، شاعرانی که مصیبت های کربلا را به شعر درآورده و در مجالس و محافل می خواندند، همواره مورد لطف و عنایت ویژۀ امامان معصوم (ع) قرار می گرفتند، افرادی چون کمیت اسدی، دعبل خزاعی، سید حمیری و … ب) تشویق و ترغیب به زیارت امام حسین (ع): بزرگداشت بزرگان و زیارت قبر قهرمانان رسم نیکی بوده است که از دیرباز میان ملت های جهان و امت های گوناگون، مورد توجه بوده و هنوز هم هست. از این میان سید و سالار شهیدان و رهبر آزادگان، امام حسین (ع) آفتابی دیگر و بزرگی بس بهتر و بزرگتر است که باید نام و یادش را به نیکی تمام، بزرگ داشت. سخنان پیشوایان پاک و معصوم (ع) در فضیلت زیارت کربلای حسینی چندان زیاد است که می توان گفت: برگزیدگان خدا در هر فرصت و مناسبتی مردم را به زیارت مرقد نورانی سالار شهیدان (ع) تشویق و ترغیب می کردند، تو گویی این برنامه ای بود که خود را بر آن متعهد می دانستند و این کار گذشته از این که سبب پیوند روحی و فکری مسلمانان با آن امام همام بود، نوعی از مبارزه، بلکه بهترین مبارزه با ستمگران و زورمداران نیز به حساب می آمد، چنان که همیشه چنین بوده و امروز نیز چنین است؛ در باب زیارت آن حضرت، احادیث فراوانی داریم که به یکی از آنها بسنده می کنیم. امام صادق (ع) فرمود: هر کس می خواهد در روز قیامت بر سر سفره های نور بنشیند به زیارت امام حسین (ع) برود. [۱۰۷] ۳٫ ویژگی ماه محرم، ماه پیروزی خون بر شمشیر: ماه محرم کتابی است بسیار گرانبها، روز و شب هایش، ساعت ها و لحظه هایش، صفحاتی است از درس معرفت الله و انسانیت و شرافت و عزت و آزادگی، آری، هم چگونه زیستن را به انسان می آموزد و هم چگونه مردن را. حسین (ع)، این گنجینه پر بها با گفتن «هیهات منا الذله» به همۀ نسل ها و عصرها و به همه زمان ها و زمین ها، پیام داد که هان، ای فرزندان آدم و ای حق طلبان و عدالت خواهان جهان! به پاخیزید و در برابر حکومت های شیطانی و زورگویان و ستمگران سر تسلیم فرود نیاوردید… . علاوه حسین (ع) در آخرین لحظات عمرش که یکه و تنها در برابر هزاران جلاد تا دندان مسلح قرار داشت با جملۀ «هل من ناصر ینصرنا…» نصرت و یاری خواست، گویا او از همۀ انسان های بیدار، از هر نسل و در هر زمان یاری می طلبد، او که ساعات و دقایقی پیش، یاران و عزیزانش را یکی پس از دیگری از دست داده است، او که جنازۀ جوان دلبندش، حضرت علی اکبر را کشان کشان به خیمه برده و دقایقی قبل، قمر بنی هاشم، برادر وفادار و علمدارش، حضرت عباس(ع) را در خون غلطان دیده، او که دیگر کسی را نداشته و امیدی بر زنده ماندن ندارد و می داند که به زودی با لب تشنه به ملاقات جدش، رسول خدا (ص) خواهد رفت، برای چه کمک می خواهد و از چه کسی نصرت می طلبد؟! او برای نجات خود از مرگ، صدایش را به «هل من ناصر…» بلند نکرده است، بلکه از نسل های آینده نیز یاری می جوید که درخت توحید و یکتاپرستی را که در حال خشکیدن است فراموش نکنند و از خونی که او و یارانش برای آبیاری آن درخت ریختند، پاسداری نمایند، تا نهضت عاشورا جاودانه بماند و خاطرۀ حماسه شهیدان کربلا همیشگی باشد و اسلام را بیمه کند. ۴٫ سوگواری عامل وحدت و رمز موفقیت: هر ملتی برای بقا و موفقیت خویش نیاز به عامل وحدت و اجتماع دارد، بدون شک مهم ترین عامل وحدت در میان پیروان اهل بیت پیامبر (ص) که با کمترین زحمت و هزینه، می تواند توده های میلیونی را گرد یک محور قرار دهد. همین مراسم عزاداری بر سالار شهیدان و یاران با وفای اوست. این عامل می تواند رهایی بخش انسان ها از چنگ استبداد و استعمار باشد. در طول تاریخ جریان سوگواریی بر شهیدان کربلا، زمینه ساز قیام ها و انقلاب های کوچک و بزرگ بوده است، مانند قیام توابین که با یزیدیان جنگیدند، و قیام مختار که اکثر خون آشامان کربلا را به سزای اعمالشان رساند و شکست سختی بر سپاه نیرومند اموی وارد ساخت و … . به طور کلی به گفتۀ برخی از صاحب نظران، بیشتر انقلاب های دنیا از توجه به قیام حماسه سازان کربلا نشأت گرفته است که یک نمونۀ آشکار آن، آزادسازی شبه قاره هند، از دست استعمار انگلیس بود. گاندی رهبر این انقلاب می گوید: من برای ملت هند چیز تازه ای نیاوردم، فقط نتیجه ای که از مطالعات و تحقیقاتم درباره تاریخ زندگی قهرمان کربلا به دست آورده بودم، ارمغان ملت هند نمودم، اگر بخواهیم ملت هند را نجات دهیم واجب است همان راهی را بپیماییم که حسین بن علی (ع) پیمود.[۱۰۸] نمونۀ دیگر آن، نقش عظیم حادثه کربلا و عاشورا، در به وجود آمدن انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) است که دنیا را به لرزه افکند. و نمونۀ اخیر آن، مقاومت حزب الله لبنان که وابسته به مکتب حسین (ع) بودند در برابر اسرائیل و رژیم تا دندان مسلح صهیونیستی است که آنان در برابر قدرت ایمان و فداکاری حزب الله گیج و مبهوت شدند و با شکستی مفتضحانه روبرو گشتند. امیدواریم ما نیز از ارادتمندان واقعی آستان مقدس اباعبدالله الحسین (ع) و پیروان راستین آن بزرگوار بوده و عنایت وی شامل حال ما گردد. ثواب زیارت امام حسین (ع) اسلام دین ارزش هاست و پاداش های الاهی وعده داده شده در آن، نتیجه اعمال خالصانه انسان ها برای خداست؛ زیرا خداوند متعال بهترین و عادل ترین پاداش دهنده هاست و اجر هیچ نیکو کاری را ضایع نمی کند.[۱۰۹] هرچه اعمال نیک انسان خالصانه تر باشد و هرچه در راه خداوند سختی ها و مشقت های بیشتری را تحمل کرده باشد پاداش و ارزش او در پیشگاه خداوند بیشتر است. بر همین اساس است که انبیاء الهی و ائمه طاهرین دارای مقام بسیار والایی در پیشگاه خداوند متعال هستند. همچنین حضرت حسین بن علی (ع) (امام سوم شیعیان) دارای مقام بسیار بلندی در نزد خداوند متعال است. این مقام نه به جهت نسبت نسبی آن حضرت با شخص رسول خدا (ص) است بلکه به خاطر اهداف، ویژگی ها، اعمال، فداکاری ها، ایثار گری ها و مصیبت هایی است که آن امام حسین (ع) در راه حفظ اسلام و قرآن و انجام تکلیف الهی خود متحمل گردید حسين بن علی ‏(ع) در نبرد با یزید و یزیدیان هدف خدایی داشت و به دنبال ارضای تمنیات نفسانی نبود. امروزه بر همگان روشن است که اگر امام حسین (ع) ،در برابر انحرافات بزرگ و فاحش بنی امیه سکوت می کرد، از اسلام تنها اسمی باقی مانده بود. واقعیت و حقیقت آن در بند بنی امیه اسیر می‏شد و به دست ما نمی‏رسید. فداکاری حسینی که آمیختگی عشق و عقل برین بود، اسلام را از خطر نابودی و سقوط به دست اراذل بنی­امیه محفوظ داشت؛ [۱۱۰] از سویی دیگر؛ امام حسین ‏(ع) می‏دانست که هیچ شانسی برای زنده ماندن ندارد، می‏داند که آنها می‏خواهند او را شهید کنند و نیز از سابقۀ مردم کوفه در سست عهدی نسبت به پدر و برادر، با خبر بود، با این حال با همه سرمایه خود (جان خود، نزدیکان، فرزندان و یاران و…) به میدان آمد و با روی باز، با رضایت کامل از قضاء الهی به دفاع از دین خدا پرداخت و با خون خود درخت اسلام را آبیاری کرد و جان تازه ای به اسلام بخشید. گرچه همواره در راه خدا انسان های بزرگی از اولیاء خدا و پیامبران الهی جان خود را فدا کرده اند اما واقعه شهادت مظلومانه امام حسین (ع) و یارانش به لحاظ تعداد شهداء و نحوه به شهادت رسیدن و جنایات دیگری که بعد از شهادت آنان نسبت به اجساد شهداء و غارت و اسارت زن و فرزندان شهدا توسط یزیدیان انجام شد در تاریخ نظیر ندارد! خداوند متعال می فرماید: ما اجر صابران را بدون حساب می دهیم ![۱۱۱] آیا تاریخ بشریت مصیبتی سنگین تر از مصیبت های بیشمار امام حسین و صبری بالاتر از صبر حسین علی(ع) سراغ دارد؟ از طرف دیگر همه مصیبت ها و صبر آن حضرت خالصانه و در راه خدا بوده و ذره ای از آن در راه منافع شخصی و هواهای نفسانی نبوده است. با توجه به این مسائل، خداوند متعال چه پاداشی به امام حسین بدهد که هم در خور مصیبت های آن حضرت و هم در شأن عدالت و جود و کرم خدا وند رب الارباب باشد. براین اساس خداوند پاداش های زیادی به ایشان داده است که یکی از آنها عزت و عظمت در این دنیا است به حدی که همه مردم را تشویق و ترغیب به زیارت مرقد مطهر آن حضرت کرده و اجر و پاداش زیادی به زائرین آن حضرت وعده داده است. یکی از این وعده های الهی حدیثی است که شیخ مفید ره و دیگران بصورت متواتر نقل کرده اند. امام جعفر صادق (ع) فرمود: “…و کسی که در روز عاشوراء قبر امام حسین را زیارت کند همانند این است که خداوند را در بالای عرش او ملاقات کرده است”.[۱۱۲] البته این چیز عجیبی نیست؛ زیرا ما نظیر این روایت در باره زیارت قبر پیامبر نیز بسیار داریم. امام جعفر صادق (ع) فرمود:” کسی که رسول خدا(ص) را زیارت کند همانند این است که خداوند را در بالای عرش او ملاقات کرده است “.[۱۱۳] امام رضا (ع) در باره معنای زیارت خداوند فرموده است: از آنجا که ر ؤیت و زیارت خداوند ممکن نیست خداوند زیارت پیامبرش را به منزله زیارت خود قرار داده است. [۱۱۴] البته باید توجه داشت که زیارت امام حسین (ع) موجب زنده ماندن اهداف بلند آن حضرت که همانا زنده نگه داشتن دین خدا و دستورات قرآن است می باشد.


دسته بندی : امام حسین (ع) ,   , 
برچسب ها :